زمستان است ...

زمستان است ...



وبلاگ ما  

Saturday, October 30, 2004

سهراب

من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن
من ندیدم بیدی ، سایه اش را بفروشد به زمین
رایگان می بخشد ، نارون شاخه ی خود را به کلاغ
هر کجا برگی هست ، شور من می شکفد


***********

سلام .. به وبلاگ جدید دانشجویی ما هم سر بزنید ... من {یعنی مجید } به اتفاق چند تا از دوستان دانشجو وبلاگی رو درست کردیم .. خوشحال میشم به اون وبلاگ هم سربزنید ..... ممنون ... بای بای

پست از مجید




 

  Friday, October 22, 2004

آره كنكور تموم شد.اما جون عزيزاتون بياييد يادمون باشه كه تو اين مملكت هر چي شديم سعي كنيم به فكر اصلاح وضع كشور باشيم.نه مثل الان كه دختراي ايراني رو تو امارات به حراج ميكشن و هيچ مسئولي عين خيالش نيست.نه مثل الان كه به خاطر فقر مادي خيلي از خانواده ها نواميسشون به فساد كشيده ميشن و مسئولين چشماشونو بستند.نه مثل الان كه با اين كه نفت بشكه اي 50 دلار فروخته ميشه ولي تو شهرستان ها هنوز لوله كشي آب يه چيز تجملاتي تصور ميشه.آره دوست من هر مقام و
منسبي تو اين مملكت پيدا كردي حداقل بعد از پر كردن جيبت به فكر اين معضلات باش
يادمون باشه كه اون دنيا پل صراط يقه ي تك تكمون رو ميگيرن

دوست عزيز كمي فكر كن

البته نميخوام بگم كه شما از اون مسئولين ...مشيشي فقط دارم به در ميگم تا بلكه يكي از اين ديوار ها يه چيزايي به گوشش برسه
امضا:فرزاد



 

 

ادامه ی شعر وحشی بافقی


بس که دادم همه جا شرح دل آ رایی او
شهر پر گشت ز غوغای تماشائی او

این زمان عاشق سر گشته فراوان دارد
کی سر و برگ من بی سر و سامان دارد؟!

چاره این است و ندارم به از این رای دگر
که دهم جای دگر دل به دل آرای دگر

چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر
بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر

بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهد بود

پیش او یار نو و یار کهن هر دو یکی ست
حرمت مدعی و حرمت من هر دو یکی ست

قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دو یکی ست
نغمهء بلبل و غوغای زغن هر دو يکی ست

این ندانسته که قدر همه یکسان نبود
زاغ را مرتبه ء مرغ خوش الحان نبود

چون چنین است پی کار دیگر باشم به
چند روزی پی دلدار دگر باشم به

عندلیب گل رخسار دگر باشم به
مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به

نو گلی کو؟ که شوم بلبل دستان سازش ؟
سازم از این تازه جوانان چمن ممتازش

تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود

وین محبت به صد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است این ؟ برود چون نرود؟

چند کس از تو و یاران توآزرده شود
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود

گر چه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت
وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت

شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت
با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت

حاش الله که وفای تو فراموش کند
سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند



 

  Thursday, October 14, 2004

درد دل
من تو یک آموزشگاه کار میکنم به عنوان مشاور تحصیلی و دبیر حل تست دیفرانسیل.شاگردام یه عده شون پسرن و یه عده شون دختر.و بعضی از کلاسا هم مختلط بر گزار میشن.متاسفانه خیلی از آدما که از دور این دخترا وپسرا رو میبینن فکر میکنن اینا همش تو این فکرن که ..... تو رو خدا چشماتونو بشورید!من دارم میبینم که به دلای پاک این جوونا چه جوری خط ناپاکی میکشن.کاش همه ی مردم به تعبیر اوستا (کتاب دین باستانی ما ) هو چشم بودند. هو چشم یعنی خوش بین و پاک چشم.یادمون میره که تو دین ما از بد گمانی به آفت ایمان تعبیر شده!آخه چرا ما دین رو فقط تو ناهار ظهر عاشو را یا ریش و.. . میبینیم.کسی که براحتی به خودش اجازه میده درباره ی شخصیت دیگران اینجور ی سوء قضاوت بکنه .به نظر من بوئی از معنویت و وجدان نبرده .
چشم ها را باید شست.
فرزاد



 

  Saturday, October 09, 2004

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی ؟

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم

عقل و دین باخته ی دیوانه رویی بودیم
بسته ی سلسله ی سلسله مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت

اینمه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم

عشق من شد سبب خوبی و رعنائی او
داد رسوائی من شهرت زیبائی او

بس که دادم همه جا شرح دل آ رایی او
شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او

این زمان عاشق سر گشته فراوان دارد
کی سر و برگ من بی سر و سامان دارد؟!

چاره این است و ندارم به از این رای دگر
که دهم جای دگر دل به دل آرای دگر

چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر
بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر

بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهد بود
شعر از وحشی بافقی ....
این شعر ادامه دارد .....
****************************
با تشکر از شما که به وبلاگ ما سر زدید ...
مجید و فرزاد { زمستان}



 

 


صفحه اصلي
ایمیل ما

آی دی مجید
آی دی فرزاد
 
خرت و پرت

 
لینکستون


Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com


 
آرشیو
September 2004
October 2004
November 2004
December 2004
January 2005
February 2005
March 2005
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
August 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
February 2006
April 2006
July 2006
August 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007


Template Designed By

Broken Heart